۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

زنم و آقای رییس




کارم تو شرکت خوب پیش نمیرفت و آقای رییس چند بار بهم تذکر داده بود که اگر پرونده ها اونجوری که باید پیگیری نشن منو هر چه زود تر از شرکت میندازه بیرون.
فکر اینکه یه روزی از اون شرکت که براش ده سال وقت و جونمو گذاشتم اخراجم کنن دیوونه ام میکرد.
تو خونه هم زیاد راجع به این مساله حرف نمیزدم و سعی میکردم زنمو زیاد ناراحت نکنم....هر چند یه چیزایی بهش گفته بودم و یه جورایی در جریان بود.
از اون طرف هم سعی میکردم که تو شرکت حسابی کار کنم و خودمو نشون بدم ولی همیشه یه بد شانسی باعث میشد که موفق نشم و از اون طرف هم بالا دستیهای آقای رییس میخواستن یه سری از نور چشمی های خودشونو بیارن تو شرکت که با این حساب عذر یه سری باید خواسته میشد و دم دست ترین آدم من بودم.
شب مهمونی فصلی شرکت در راه بود.مهمونی فصلی هر سه ماه یه بار خونهء یکی از کارمندا برگزار میشد و همه یه جورایی یه سهمی میدادن و دور هم جمع میشدن. اون فصل هم نوبت رییس بود و اینطوری که بهم فهمونده بود آخرین باری بود که باید سهم مهمونیم رو میدادم و از هفتهء بعدش از کار خبری نبود.
این بود که حسابی بیچاره شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم.اعصابم ریخته بود به هم و نسرین زنم هم جریان رو فهمیده بود و خیلی ناراحت بود.
هم دلم نمیخواست تو مهمونی فصلی هم شرکت کنم هم اینکه دوست داشتم با یه سری از دوستا و همکارای نزدیکم خداحافظی کنم. تو همین دودلی بودم که نسرین هم تشویقم کرد که حتماً تو مهمونی شرکت کنیم.
خلاصه اون شب از راه رسید. من هم یه لباس خیلی معمولی پوشیدم و برعکس نسرین حسابی به خودش رسیده بود و لباس خوشگلی پوشیده بود. موهای طلاییش رو هم که رنگ طبیعیشون بود رو هم از دو طرف شونه هاش انداخته بود پایین و خلاصه خیلی ماه شده بود.
وقتی رسیدیم خونهء آقای رییس همه با دیدن من و نسرین جا خوردن....فکر کنم انتظارش رو هم نداشتن که من تو مهمونی شرکت کنم.
مهمونی نسبتاً خوبی بود و من هم خودمو طبق معمول با مشروب و سیگار سرگرم کردم و با یکی دو تا از دوستا و همکارام که باهاشون راحت تر بودم شروع کردم به صحبت کردن و بعد از حدود یه ساعت سرم گرم شده بود و مثل بقیه میگفتم و میخندیدم....آره خب حقم بود که حداقل از این مهمونی لذت ببرم.
نسرین هم با همه گرم گرفته بود و بیشتر از همه با آقای رییس بگو بخند میکردن و البته من و ابی که تو شرکت هم اتاق بودیم برای هم جوکهای هیجده سال به بالا تعریف میکردیم و در از چشم خانوما میخندیدیم.
یه مدت بعد حس کردم زیادی مشروب خوردم و باید حتماً برم و مثانهء عزیز رو خالی کنم. دستشویی خونهء آقای رییس جدا از قسمت پذیرایی بود و یه جورایی نزدیک اتاق خواب ها بود. رفتم سمت دستشویی که صدای نسرین رو از تو اتاق شنیدم. یه کم تعجب کردم ولی بعد با خودم فکر کردم که حتماً با خانوم آقای رییس داره صحبت میکنه ولی با شنیدن صدای مردونهء آقای رییس که میگفت:"حتماً...چشم...نمیذارم که اخراجش کنن" فهمیدم که نسرین و آقای رییس باهم تو اتاق هستند. رفتم نزدیک تر و شنیدم که نسرین آروم گفت:" منم همونجوری که قول دادم حتماً محبتتون رو جبران میکنم". از لای در که یه کمی باز بود نگاه کردم و دیدم نسرین جلوی آقای رییس زانو زده و داره زیپ شلوار آقای رییس رو میکشه پایین....نمیتونستم به چشمام اعتماد کنم....نسرین رو میدیدم که کیر آقای رییس رو درآورد و گذاشت تو دهنش و شروع کرد به خوردن.....حس عجیبی بود.....هم داغ بودم و عصبی و هم حشری! دیدن اینکه زنم داره کیر رییسم رو میخوره خیلی حشری کننده بود....بعدش دیدم که آقای رییس هم با موهای طلایی و خوشرنگ نسرین داره بازی میکنه و بعد از یه مدت چنگ زد تو موهاشو سرشو آورد بالا و گفت: خوبه...خوبه....حالا باید کستو ببینم.
شنیدن همین حرف کافی بود که کیر منو راست کنه....همهء ترسم از این بود که نکنه کسی منو....یعنی ما رو تو اون حالت پیدا کنه! آقای رییس نسرین رو بلند کرد و به پشت گذاشتش رو تخت و دامنش رو زد بالا.شرت سیاه نسرین رو دید و لای شرت رو زد کنار و زبونش رو گذاشت رو کس نسرین و نسرین هم آهی گفت که قلب من ریخت.....یه کم که گذشت و کس نسرین حسابی خیس شد آقای رییس شرت نسرین رو از پاش درآورد و کیرشو گذاشت دم کس نسرین و آروم آروم کردش تو کسش.هر دو با هم یه "آآآآه" گفتن و باز قلب من ریخت.....کیر من هم سفت سفت شده بود و داشت هم از زور حشریت و هم از شاش میترکید......نمیتونستم این صحنه رو نبینم...نمیتونستم ول کنم و برم....زنمو میدیدم که داره به رییسم کس میده.....!
آقای رییس هم خوب و حسابی نسرین رو میکرد و حسابی کیر گندش رو انداخته بود به جون کس زن من و آخر سر هم گفت:"دارم میام" . نسرین هم گفت:"بیا....بریز توش...بریز تو کسم" لزومی نداره که بگم نسرین قرص ضدحاملگی میخوره! و خلاصه چند ضربهء نهایی کیر آقای رییس بود که محکم و محکم تر به ته کس زنم وارد شد و هر چی آب تو کمر رییس بود رفت تو کس زنم.
دیگه موندن من جایز نبود....سریع رفتم تو دستشویی و کیرمو درآوردم و دستمو کشیدم روش...همین کافی بود تا بدونم باید خودمو خالی کنم و بعد از دوبار بالا پایین کردن کیرم هر چی آب بود زد بیرون......بعدش هم مثانه م رو خالی کردم و اومدم بیرون.وقتی رفتم تو پذیرایی دیدم نسرین نشسته پیش خانوم رییس و دارن میگن و میخندن!!!!
یه نگاهی بهش کردم و لبخندی زدم ولی به روی خودم نیاوردم که چه چیزی دیدم.
.......
بعد از شام آقای رییس همه رو به سکوت دعوت کرد و گفت:
"به خاطر زحمات زیادی که آقای قبادی برای شرکتمون کشیده و به خاطر حسن توجه و پشتکاری که همیشه از خودش نشون داده ایشون رو به سمت معاون اولی خودم انتخاب میکنم.از این به بعد در غیاب من ایشون رییس شرکت خواهند بود.متشکرم"

۲ نظر:

  1. آرش 38 ساله تهران خانمهای خونگرمو حشری طالب سکسو ماساژو دوستیه گرمو فراموش نشدنی از تهران کرج یا شهریار درخدمتم جوری کوسو کونتو میخورمو میکنمت از هوش بری اول ماساژو لاس زدن بد کردن قول میدم یه بار تستم کنی دیگه بیخیالم نمیشی 09364756970 (09364756970)

    پاسخحذف
  2. کیرم توکوس زنت وتوکون خودت وتودهن رئیست

    پاسخحذف